مشکل ما از کودکی و بازی هایمان شروع شد
از همان وقتی که مار و پله بازی کردیم و یاد گرفتیم که نمیتوان با یک دوست یا یک رقیب در یک خانه قرار گرفت ، باید او را له کرد و رفت . اگر ندوی ، مسلما له خواهی شد ، له کردن حق مسلم هر کسی است که بهتر شانس می آورد ! هیچ وقت یاد نگرفتیم باهم به خانه برسیم ، بازی همیشه فقط یک برنده داشته است !
از همان وقتی که در تولدهایمان ، در جشن های مدرسه ، یک موسیقی پخش می شد و چند کودک و چند صندلی ! از همان وقتی که باید کودکان یاد بگیرند ، هر طور شده رقیب یا دوست را هل داده تا خود به روی صندلی بنشینند ! بازی یک برنده دارد ، و آن هم کسی نیست که از همه مهربان تر است! هیچ وقت کسی که کمک کرده ، برنده نشده ! یاد نگرفتیم به هم کمک کنیم !
از همان وقتی که زمزمه های بازی هایمان به جای اشعار با معنی ، ده بیست سه پونزده ، هزار و شصت و شونزده شد!
از همان وقتی که شیرش رو بردند هندستون ! یک زن کردی بستون !
از همان وقتی که شاه تیر اندازی می کرد ، فرح طناب بازی می کرد !
هیچگاه به ما نیاموختند که به چیزی که میگیم فکر کنیم !
از همان وقتی که علم بهتر بود یا ثروت ! از همان وقتی که هیچگاه این دو با هم نبودند ! هیچ وقت قرار نبود به ما یاد بدهند که با علم می توان ثروت کسب کرد ، با ثروت می توان تحصیل کرد !
از همان وقتی که قرار بود یک مسئله ی دردناک بزرگ شیم یادمون بره ! هیچ وقت به ما یاد ندادند مشکلات رو بپذیریم ، براش راه حل پیدا کنیم و باهاش بجنگیم .
تیر 91
سلام پوریا خیلی قشنگ می نویسی ولی قالب وبلاگت شاد وسر زنده نیست بهتر نیست قال رو عوض کنی شاد ....
مرسی لاله .
نظر لطفته . راستش به این موضوع دقت نکرده بودم که شاد نیست ، بیشتر دنبال
پس زمینه ی خاکستری بودم .
چون توی عکاسی خاکستری 37% میشه رنگ خنثی . نه مثبت نه منفی
بزرگ شدن اتفاق خوبی نیست مخصوصا با مشکلاتی که تو بچگی ریشه دارن