خیار شور در طبس

تبسم های کوتاه ، دردهای طولانی ، مورس های معمولی !

خیار شور در طبس

تبسم های کوتاه ، دردهای طولانی ، مورس های معمولی !

به همین سادگی ، دقیقا به همین سادگی

فکر کن از یه بچه ی هفت ساله ، بپرسی 28 ضربدر 13 چند میشه ؟؟

خب نمی دونه ! چون هنوز وقتش نشده که بدونه .

فکر کن از یه آدم بی سواد بخوای که برات نظریه ی انیشتین رو در مورد زمان و مکان بنویسه ...

خب نمی تونه ! چون علمش رو نداره که بتونه !

...

فکر کن با پدرت نشستی و درد و دل می کنی ، اون یه حرفایی میزنه بهت ...

که تو ، توی دلت معتقدی که نه ! پدر من حرفای من رو نمی فهمه !

...

اما خب ... عزیزم ، اون حرفای تو رو میفهمه ! این تویی که حرفای اونو نمی فهمی !

خب نمی فهمی ! چون هنوز تجربه اش رو نداری که بفهمی !!



7 آبان نود و تلخ

پدر

همه ی پدرها مشکل دارند . چه اونایی که پولدارن ، چه اونایی که بی پولن .

اونایی که پولدارن ،  مشکلشون پولاشونه ، اونایی که پول ندارن ، مشکلشون بی پولیه ...

اما تا حالا دیدی که یه مرد بشینه با بچش درد و دل کنه ؟ از مشکلاتش ، از عمق دلش بشینه حرف بزنه ؟

میدونی چرا ؟ شاید بخاطره اینه که اگه بخواد از مشکلاتش حرف بزنه ، دیگه تو بهش به عنوان یه پشتوانه ، به عنوان یه کوه نگاه نمیکنی ، برات میشه یه دوست ! نمیشه یه پدر !!

باید حرفاشو برای خودش نگه داره ، باید همش تو خودش بریزه ... نمیتونه حرفاشو به زنش بزنه ، چون زنش احساس بی سر پناهی بهش دست نده ... شاید واسه همینه که حرفاشو به دوست دخترش میزنه ! شاید به این خاطره که بدونه اینکه بخواد خودشو غیر از خونوادش با کسی شریک می کنه ...

شاید نمیتونه مثل مادرها ، بشینه با زن همسایه حرف بزنه ...

مردها با هم حرف نمیزنن ! هیچ وقت ! فقط وایمیستن کنار هم یه سیگار میکشن ... همه ی حرفاشون ، نگرانیاشون ، غصه هاشون ، حسرتاشون ، آرزوهاشون ، همشون و همشون و دود می کنن



7 آبان نود و تلخ