به نظر من ، آدما سه دسته ان :
پذیر ، دیر پذیر ، ناپذیر
1 - پذیر : آدمایی که اگه بهشون بگی ، این لباس بهت نمیاد ، بدون واکنش تند ، بهت جواب میدن ، حالا جوابش میتونه هر چی باشه . میتونه بگه ( 1- میدونم ! 2 - به هر حال سلیقس دیگه ! 3 - ا ؟؟ چرا ؟؟ و ... ) ( خصوصیت آدمای شجاع )
2 - دیر پذیر : آدمایی که اگه بهشون بگی ، این لباس بهت نمیاد ، با واکنش تند جواب میدن ، ولی بعدا تو خلوت خودش ، حرف تو ، روی اون اثر میزاره ... و پیش خودش فکر میکنه که یعنی واقعا این لباس بهم نمیاد؟ (خصوصیت آدمای فاقد اعتماد به نفس)
3 - ناپذیر : آدمایی که اگه بهشون بگی ، این لباس بهت نمیاد ، با واکنش تند جواب میدن ، ولی بعدا هم تو خلوت خودشون ، حرف تو ، روی اونها تاثیر نمیذاره ! ( خصوصیت آدمای ترسو )
گاهی پیش میاد که آدما دوست دارن چیزای غلط و جدید رو تجربه کنن .
چیزایی که با تموم وجود قبول دارن که غلطه ، ولی دوست دارن که انجامش بدن تا به خودشون ثابت کنن که آره ! این غلط بود !
گاهی آدما اینقدر از آینده می ترسن که دوست دارن توی زمان حال ، یه اشتباه رو انجام بدن ، تا در آینده افسوس الان رو بخورن !
گاهی آدم با اینکه میدونه بخاری داغه ! دوست داره به بخاری دست بزنه ! آدم میدونه که اگه دست بزنه ، دستش میسوزه ، ولی دوست داره دست بزنه ، دوست داره که تجربه کنه ! یه تجربه غلط و جدید . اگرم که تجربه نکنه ، همیشه حسرت این تو دلش می مونه که چرا به بخاری دست نزدم ؟ شاید دست می زدم و دستم نمیسوخت ...
ولی مسئله ی اصلی اینه :
1 - تو دوست داری که یه تجربه ی غلط داشته باشی و آسیب ببینی !!
2 - تو دوست داری که بی تجربه باشی و آسیب ببینی !!
چشمانت را می بندی
و دنیایم را می بندم
و بعد از تو کسی به من نخواهد گفت " مواظب خودت باش "
انسان ناخودآگاه سختی های گذشته را فراموش می کند ...
و همواره خودآگاه به رسم خنده های گذشته حسرت می خورد .
هر انسان ، خودش و تصمیماتش ، یک کمدی محض است که هر کسی قدرت درک این کمدی را ندارد
فروردین 92
دیگر هیچ چیز بوی قدیمی خودش را نمی دهد .
کاریکاتورهایمان طعم تلخ سیاست می دهند ، جدیدا ... سیاست هایمان طعم طنز کاریکاتور به خود گرفته اند.
گداهای تقاطع شریعتی میرداماد کمی خوش چهره تر و خوش پوش تر از حراست دانشگاهمان شده اند!
بوی عید نمی آید . بوی تحول نمی آید ، بوی سقوط می آید !!
دیگر هیچ چیز بوی قدیمی خود را نمی دهد به جز ...اعتماد مردم !!!
آری ، اعتماد مردم به اخبار !
سال 88 بود ، خیابان ها شلوغ ، چهره ها خشمگین ، موتورها ، باتوم ها ، لباس شخصی ها ، و اما در اخبار فقط خس و خاشاک بود .سال 89 بود ، قیمت مرغ و تخم مرغ دو برابر شد ، در اخبار هیچ چیزی حکایت از گرانی نداشت .
سال 90 بود ، دلار به یک باره دو برابر شد ، برای یک کشور مصرف کننده مثل ایران ، گرانیه دلار یعنی فقر مطلق . در اخبار دلار تک نرخی شد و یارانه ها تقسیم شد و عدالت اجرا شد .
همچنان سال 90 بود ، انتخابات شد ، 70و80 % مردم به پای صندوق ها رفته و از رضایت خود به بقای این اتفاقات خبر دادند ... و از فردای آن روز در خیابان ها این صحبت پا گرفت .
- آقا شما رای دادی ؟
- نه ، شما دادی ؟
- نه ، منم رای ندادم ، نمیدونم کی رای داده !
و این چنین است که همچنان مردم به اخبار اعتماد کامل دارند !!!
اشتباه کردم
از همان اول دردهای دلم را خاک کردم ، خوشی هایم را زنده نگه داشتم
هر بار که گریه میکردم ، به دردهای مدفون در خاک دلم آب می رسید .
دردهایم بعد از مدتی ریشه دادند ، شادی هایم زرد شدند ، غمهایم رشد کردند
جوانه زدند
درخت شدند .
کینه هایم برایشان مثل کود بود ، شادی هایم خشک شدند ، مردند.
حالا درخت غم دارم در دلم ، درختی چهار فصل !
درختی که مثل کاج بلند است و به همان اندازه میوه هایش به درد نخور !!
آری ، اشتباه کردم
یک شب حماقتی می کنم ، به ازای تمام یک روزهای شروع قصه ی تاریخ و تمام یک شب حماقت های عمرم !