همه ی پدرها مشکل دارند . چه اونایی که پولدارن ، چه اونایی که بی پولن .
اونایی که پولدارن ، مشکلشون پولاشونه ، اونایی که پول ندارن ، مشکلشون بی پولیه ...
اما تا حالا دیدی که یه مرد بشینه با بچش درد و دل کنه ؟ از مشکلاتش ، از عمق دلش بشینه حرف بزنه ؟
میدونی چرا ؟ شاید بخاطره اینه که اگه بخواد از مشکلاتش حرف بزنه ، دیگه تو بهش به عنوان یه پشتوانه ، به عنوان یه کوه نگاه نمیکنی ، برات میشه یه دوست ! نمیشه یه پدر !!
باید حرفاشو برای خودش نگه داره ، باید همش تو خودش بریزه ... نمیتونه حرفاشو به زنش بزنه ، چون زنش احساس بی سر پناهی بهش دست نده ... شاید واسه همینه که حرفاشو به دوست دخترش میزنه ! شاید به این خاطره که بدونه اینکه بخواد خودشو غیر از خونوادش با کسی شریک می کنه ...
شاید نمیتونه مثل مادرها ، بشینه با زن همسایه حرف بزنه ...
مردها با هم حرف نمیزنن ! هیچ وقت ! فقط وایمیستن کنار هم یه سیگار میکشن ... همه ی حرفاشون ، نگرانیاشون ، غصه هاشون ، حسرتاشون ، آرزوهاشون ، همشون و همشون و دود می کنن
7 آبان نود و تلخ